مهندس مهدیه نصیری – در بخش اول به تعریف و تاریخچه «کیفیت» پرداختیم و در بخش هم نگاهی داشتیم به چرخه PDCA و ابعاد هشتگانه گاروین. در ادامه با ما همراه باشید.
برنامههای کنترل کیفیت بر هزینه و تحویل به موقع تأثیر قابل توجهی دارد. بدون کنترل کیفیت مناسب، کارخانهها سطوح ضایعات بالاتری تولید میکنند و هزینههای نیروی کار را افزایش میدهند. این نظارت همچنین عملکرد و دقت زنجیره تأمین را به خطر میاندازد زیرا برنامهریزان باید مواد بیشتری را برای محاسبه ضایعات سفارش دهند.
کنترل کیفیت همچنین به عنوان آخرین خط دفاع برای رضایت مشتری عمل میکند. با کنترل کیفیت دقیق، بازده مشتری کمتر و درک برند بالاتر است. این موضوع به اطمینان از نرخ بالای مشتریان تکراری کمک میکند.
کنترل کیفیت قوی، فرایندهای یک شرکت را تأیید میکند و ضمانت میدهد که سیستمهای تولید به خوبی کار میکنند. تشخیص عیوب، ممکن است نشان دهنده یک فرایند شکسته در زنجیره تولید باشد.
رویکردهای مهم در «کنترل کیفیت»
- کنترل کیفیت در سطح شرکت (CWQC):کنترل کیفیت جامع به سبک ژاپنی است که از سال 1986 میلادی شکل گرفته است.
- مدیریت جامع کیفیت (TQM): جنبشی در کیفیت که از سال 1985 میلادی از وزارت دفاع ایالات متحده سرچشمه میگیرد و تا حدی از تکنیکهای کنترل کیفیت آماری برای هدایت بهبود مستمر سازمانی استفاده میکند.
- شش- سیگما (Six sigma): کنترل کیفیت آماری اعمال شده در استراتژیهای کسبوکار که از سال 1986 میلادی توسط شرکت موتورولا ایجاد شد. به عنوان اصل و شالوده خود، شش سیگما به تمام افراد سازمان میآموزد که کارآمد و مفیدتر باشند، ایرادات و اشکالات سیستماتیک یا … را به حداقل برسانند و به نوعی تدارک ببینند که دیگر هرگز اتفاق نیفتد.
***
ادوارد دمینگ میگوید: «مدیریت بر اساس نتایج، مانند رانندگی با ماشین در حین نگاه کردن به آینه با دید عقب است». دمینگ برای جلوگیری از این اتفاق و ادامه ایده ساده خود مبنی بر اطمینان از کیفیت قبل از ایجاد محصول، نقش مدیریت را بسیار مهم تلقی میکرد. طبق استدلال او، تنها راهی که میشد عملیات را بهبود بخشید این بود که مدیریت به جای اینکه بهبود را صرفاً به کارمندان تحمیل کند، اقدامات فوری انجام دهد. این فلسفه جدید برای تکنیکهای تخصصی کنترل کیفیت، موجب شکوفایی صنعت ژاپن پس از جنگ جهانی دوم شد، زیرا دیگر شیوههای مدیریت غربی در ایالات متحده عقب مانده بود و کارایی سابق را نداشت. دمینگ به عنوان یکی از بنیانگذاران مدیریت کیفیت جامع (پدر علم کیفیت) در سراسر جهان شناخته میشود و نظریههای او در دهه 1970 و 1980، انقلاب بزرگی در مدیریت تولید ژاپن ایجاد کرد.
در تابستان 1950 از دکتر دمینگ دعوت شد تا مهندسان ژاپنی را آموزش دهد اما او بنا به تجربهای که داشت، تشخیص داد کار اصلی باید روی مدیران ارشد انجام شود، کسانی که متعهد شوند چیزی جز کیفیت خوب تولید نمیکنند.
مفاهیمی که دکتر دمینگ به مدیران ژاپنی آموزش داد:
- آنها یاد گرفتند که کیفیت را مدیریت کنند.
- آنها به اهمیت رضایت مشتری پی بردند.
آنها ضرورت فهم نیازهای مشتری را درک کردند و در برآوردن این نیازها قبل از آنکه مشتری حتی به وجود آنها آگاه شود و با کیفیتی که برای مشتری قابل تصور نباشد، مهارت پیدا کردند.
در نهایت، دکتر دمینگ به آنها آموزش داد که مشتریان و تأمینکنندگان، همه بخشی از یک سیستم واحد هستند و بهبود این سیستم هرگز نباید به پایان برسد!
این مطلب در شماره 39 نشریه ویکیکلین و در صفحه 42-43 منتشر شده است. برای مشاهده آنلاین تمامی صفحات این شماره اینجا را کلیک کنید.
لینک کوتاه: https://wikiclean.ir/l0ca